غزلی برای استاد محمدرضا شغیعیکدکنی
سرسبز باغ جان که پر از سرو و سوسنی
خرم بمان که بر سرِ ما گل پراکنی
گلریز در سماع و سحرخوانتر از نسیم
بیداد بامدادِ نشابور و کدکنی
چون باده گرمسوز و چنان سایه سازگار
خورشید نیمروزی دی ماه و بهمنی
از بعد پیر میهنه و خواجهی هرات
ای جان تو آبروی من و عِرض میهنی
در سایهسار عطر گلی نیست قدر تو
یاس سحرگه، از نفس خود مزیّنی
دلخون نبینمت مگر استادِ ما تو هم
چون غنچهی بریدهگلو سر بهدامنی
بنواز شور جان که به دستان سنگیان
«تبلرزهی تنا تننا نا برافکنی»
سروده در سال ۱۳۸۰
عکاس: معصومه امیرخانلو