حدیث عمر

به مناسبت ۱ خرداد سالروز درگذشت مهدی ناظمی
بعد از سال ۱۳۶۵ که زندگی بر من سخت گرفت، #مهدی_ناظمی سرِ شبی تلفن فرمود و متأسف از گردش چرخ ایام؛ گفت: «ای‌کاش می‌رفتم و زندگی را بر تو سخت نمی‌دیدم»، جمله‌اش آنچنان تکانم داد که این غزل را برایش سرودم:
حدیث عمر همان سنگ و قصۀ ‌جام است
که پیر روشن ما، آفتاب بر بام است
در اشک باده ببین ساقی بلااندیش
غبار حادثه‌ای تلخ در ته جام است
نظر به گوشه‌نشینان‌فکندنت صله‌ای است
که رحمتی ز خدایان نصیب ارحام است
برای درک رفیع تو ای تمام هنر
هنوز آتش اندیشۀ‌ زمان خام است
چهارباغ و صفاهان، غروب و ساز حبیب
چه شور در تو بر‌انگیخت، این در ابهام ‌است
بهای رشک زمان خون مردم هنری‌ست
بسا قتیل رهِ صد هنر که گمنام است
به گوش نامدگان، رفتگان سخن گویند
پلی به ساز نهادی که راه پیغام است
به روی آینۀ آب تا به کی چو حباب
که عمر ثانیه‌ها نیز رو به اتمام است
و هنگامی که شعر مذکور را قاب گرفته برایش ارسال داشتم، اشک‌ها ریخت.
ساز جاودانه ساخت و جاودان ماند.

📚 برگرفته از همین مطلب در کتاب در دست انتشار «یادگاران»

حدیث عمر هنر موسیقی

حدیث عمر

به مناسبت ۱ خرداد سالروز درگذشت مهدی ناظمی
بعد از سال ۱۳۶۵ که زندگی بر من سخت گرفت، #مهدی_ناظمی سرِ شبی تلفن فرمود و متأسف از گردش چرخ ایام؛ گفت: «ای‌کاش می‌رفتم و زندگی را بر تو سخت نمی‌دیدم»، جمله‌اش آنچنان تکانم داد که این غزل را برایش سرودم:
حدیث عمر همان سنگ و قصۀ ‌جام است
که پیر روشن ما، آفتاب بر بام است
در اشک باده ببین ساقی بلااندیش
غبار حادثه‌ای تلخ در ته جام است
نظر به گوشه‌نشینان‌فکندنت صله‌ای است
که رحمتی ز خدایان نصیب ارحام است
برای درک رفیع تو ای تمام هنر
هنوز آتش اندیشۀ‌ زمان خام است
چهارباغ و صفاهان، غروب و ساز حبیب
چه شور در تو بر‌انگیخت، این در ابهام ‌است
بهای رشک زمان خون مردم هنری‌ست
بسا قتیل رهِ صد هنر که گمنام است
به گوش نامدگان، رفتگان سخن گویند
پلی به ساز نهادی که راه پیغام است
به روی آینۀ آب تا به کی چو حباب
که عمر ثانیه‌ها نیز رو به اتمام است
و هنگامی که شعر مذکور را قاب گرفته برایش ارسال داشتم، اشک‌ها ریخت.
ساز جاودانه ساخت و جاودان ماند.

📚 برگرفته از همین مطلب در کتاب در دست انتشار «یادگاران»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *